حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 870 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 28 تعداد دیدگاهها : 951×

حکمت بیماری

شناسه : 2118 29 نوامبر 2015 - 21:07 690 بازدید
حکمت بیماری
پ
پ

تردیدى وجود ندارد که در نظام هستى ، هیچ پدیده اى بى حکمت نیست ، هر چند این حکمت ، بر ما پوشیده مانده باشد. امام صادق (علیه السلام )، درباره حکمت بیمارى فرموده است :
ان المرض على وجوه شتى : مرض بلوى ، ومرض عقوبه ، ومرض جعل عله للفناء…
بیمارى بر چند گونه است : بیمارى آزمون ، بیمارى کیفر و بیمارى اى که علت مرگ قرار داده شده است .
امام صادق (علیه السلام )، در این سخن ، سه حکمت براى بیمارى ذکر کرده و این هر سه ، بر دانش طب ، نا شناخته است .
در سطورى که پیش رو دارید، مختصرا به حکمت نهفته در بیمارى ها از دیدگاه روایات ، پرداخته شده است :

۱- تربیت

مهم ترین حکمت بیمارى ، نقش سازنده تربیتى آن در زندگى انسان است . از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده که در این زمینه فرمود:
المرض سوط الله فى الارض یؤدب به عباده .
بیمارى ، تازیانه خدا در زمین است که با آن ، بندگان خویش را ادب مى کند.
آنچه در سخن امام صادق (علیه السلام ) در تبیین گونه نخست از گونه هاى بیمارى آمده ، یعنى ((بیمارى آزمون )) خود، اشاره اى به همین حکمت است ؛ زیرا کلمه ((بلوى )) در متن عربى روایت ، به معناى آزمایش است و از سوى دیگر، فلسفه همه امتحان هاى الهى نیز تربیت انسان و رشد و شکوفایى استعدادهاى نهفته در درون اوست .
البته ، نه فقط حکمت بیمارى ها تحقق امتحان الهى است ؛ بلکه فلسفه تن درستى و سلامت نیز همین است . به دیگر سخن ، هر یک از دو حالت تن درستى و ناتن درستى ، آثار تربیتى مثبتى دارند و براى تکامل انسان نیز ضرورى اند. در این موضوع ، حکایات جالبى از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که امیر مؤ منان به بیمارى اى گرفتار شد. جمعى ایشان را عیادت کردند و از حال وى پرسیدند و گفتند: اى امیر مؤ منان ، به چه حالتى شب را به روز درآوردى ؟ امام (علیه السلام )، بر خلاف عادت متعارف فرمود:
اءصبحت بشر.
با بدى شب را به صبح آورده ام .
آنان از این سخن ، شگفت زده شدند و گفتند: سبحان الله ! آیا این ، سخن چون تویى است ؟
امام (علیه السلام ) در پاسخ آنان فرمود: خداوند متعال مى فرماید: ونبلوکم بالشر والخیر فتنه والینا ترجعون
فالخیر: الصحه والغنى ، والشر: المرض والفقر، ابتلاء واختبارا.
یعنى در این سخن خداوند، خیر، همان تن درستى و بى نیازى ، و شر نیز همان بیمارى و فقر است که آزمون و امتحان هستند.

الف) پاکسازى جان :
در مورد خطاکاران ، نقش تربیتى بیمارى در پاره کردن پرده هاى غفلت ، بیدار کردن آنها و تزکیه جانشان از ناپاکى ها و آلودگى ها تجلى مى یابد، چونان که امیر مؤ منان فرموده است :
اذا ابتلى الله عبدا اءسقط عنه من الذنوب بقدر علته .
چون خداوند، بنده اى را مبتلا به بیمارى کند، به اندازه بیمارى اش از گناهان او فرو مى کاهد.
ب) تکامل انسان :
اما بیمارى نیکوکاران و پرهیزگاران ، مرتبه آنان در پیشگاه خداوند را بالاتر مى برد و به تکاملشان مى انجامد، چنان که از پیامبر خدا نقل شده است که فرمود:
ان الرجل لیکون له الدرجه عند الله ، لا یبلغها بعمله حتى یبتلى ببلاء فى جسمه ، فیبلغها بذلک .
مرد، گاه داراى مرتبه اى در پیشگاه خداوند است ، که به عمل خویش بدان نمى رسد تا آن هنگام که به ابتلایى در جسم خود آزموده شود و بدین واسطه به آن مرتبت برسد.
با توجه به آثار تربیتى بیمارى در زندگى انسان ، این که شخص در همه عمر سالم بماند و هیچ گاه بیمار نشود، از دیدگاه روایات رسیده از معصومان ، پدیده اى نکوهیده است .
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این باره مى فرماید:
کفى بالسلامه داء. درد همین بس که (هماره ) سلامت باشد.
همچنین در حدیث دیگرى این گونه آمده است :
ان الله یبغض العفریه النفریه الذى لم یرزاء فى جسمه ولا ماله .
خداوند، آن بد نهاد بد کردارى را که به هیچ بلایى در تن و دارایى خویش ‍ گرفتار نمى آید، دوست ندارد.
البته باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که مطلق بیمارى ، همانند مطلق تن درستى ، داراى آثار تربیتى مثبتى در انسان نیست . از همین رو، موسى (علیه السلام ) در دعاى خویش از خداوند، طلب مى کرد:
یا رب ! لا مرض یضنینى ولا صحه تنسینى ، ولکن بین ذلک ، اءمرض تاره فاءشکرک ، واءصح تاره فاءشکرک .
خداوندا! نه آن بیمارى اى که مرا زمین گیر کند و نه آن تن درستى اى که به فراموشى (تو) در افکند، بلکه حالتى میانه (مى خواهم )؛ گاه بیمار شوم تا پس از آن شکر تو گویم و گاه تن درست باشم تا سپاس تو بگزارم .
از داود نبى (علیه السلام ) نیز نقل شده است که در دعاى خویش چنین مى گفت :
اللهم لا صحه تطغینى ولا مرضا یضنینى ولکن بین ذینک .
خداوندا! نه تن درستى اى مى خواهم که به طغیانم کشاند و نه بیمارى اى که زمینگیرم سازد؛ بلکه حالتى میان این دو را خواهانم .
امیر مؤ منان نیز چنین دعا مى کرد:
اللهم انى اءعوذ بک … من سقم یشغلنى ، ومن صحه تلهینى .
خداوندا! به تو پناه مى برم … از ناتن درستى اى که به خویش مشغولم دارد و از تن درستى اى که به بازى ام سرگرم سازد.

۲- کیفر

در نظام حکیمانه هستى مشاهده مى کنیم که بیمارى براى کسانى که زمینه تربیتى را در نفس و روان خویش تباه نساخته اند – چنان که توضیح داده شد – به کنار زدن پرده هاى غفلت و آگاهى افزون تر و سازندگى مى انجامد؛ اما براى کسانى که بدان پایه از آلودگى روحى دچار شده اند که جانشان اصلاح و تربیت را بر نمى تابد، همین بیمارى ، نوعى کیفر الهى به شمار مى رود، چنان که امام صادق (علیه السلام )، در حدیثى که گذشت ، از آن با عنوان ((بیمارى کیفر)) یاد کرد.
امام رضا (علیه السلام ) نیز درباره نقش بیمارى براى آنان که استعداد بهره گیرى مثبت از آن را دارند و آنان که چنین قابلیتى را دارا نیستند، فرموده است :
المرض للمؤ من تطهیر ورحمه ، وللکافر تعذیب ولعنه .

۳- عامل مرگ

گاه در بیمارى ، نه حکمتى تربیتى نهفته است ، و نه فلسفه اى کیفرى ، بلکه مرگ را در پى مى آورد. اما در نظام آفرینش ، مرگ هم بدون حکمت نیست ؛ چه ، همه باید بمیرند:
کل نفس ذآئقه الموت .
هر کس طعم مرگ را مى چشد.
از دیدگاه احادیث اسلامى ، هر بیمارى اى درمانى دارد و یگانه دردى که هیچ درمانى ندارد، مرگ است . در حدیث نبوى آمده است :
ان الله لم ینزل داء الا اءنزل له دواء، علمه من علمه ، وجهله من جهله الا السام .
خداوند، هیچ دردى را فرو نفرستاده (یا هیچ دردى را نیافریده )، مگر این که درمانى نیز برایش فرو فرستاده (یا آفریده ) است و کسانى از آن آگاهى یافته اند و کسانى نیز از آن ناآگاه مانده اند، مگر مرگ .
در پرتو این رهنمودهاست که مى گوییم : دانش پزشکى ، به قله کمال خویش ‍ دست نمى یابد، مگر هنگامى که براى همه بیمارى ها درمان کشف کند. اما با این همه ، بى گمان ، دانش یاد شده نمى تواند براى مرگ ، دارو و درمانى فراهم سازد.
از همین جاست که امام صادق (علیه السلام ) در گفتگوى خود با مدعى اى که مى پنداشت مى تواند با مراقبت درست و کامل از بدن و خوردن غذاهاى مناسب ، مانع مرگ شود، بر این نکته تاءکید مى کند که درمان آن بیمارى اى که مقرر است به مرگ بینجامد، امکان ندارد. ایشان ، به تسلیم شدن سه تن از طبیبان و حکیمان بزرگ در برابر مرگ ، اشاره کرد و فرمود:
قد مات اءرسطاطالیس معلم الاطباء، واءفلاطون رئیس الحکماء، وجالینوس شاخ ودق بصره ، وما دفع الموت حین نزل بساحته ، ولم یاءلوا حفظ اءنفسهم ، والنظر لما یوافقها.
ارسطو، که استاد طبیبان بود، و افلاطون ، که سرآمد حکیمان بود، و جالینوس ، که پیر و پر تجربه بود، اما نتوانست مرگ را آن گاه که در آستانه وى فرود آمد، از خویش براند، همه مردند، در حالى که در حفظ خویش و در اندیشیدن به آنچه با بدن سازگار است ، از هیچ کوششى فروگذار نکردند.

 

منبع:دانشنامه احادیث پزشکی

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

سوالی دارید؟ دایرکت اینستاگرام بپرسید
2:06 AM
حتما پیج را فالو کنید ضررنمیکنید!
seen